بیا خودت باش، خود خودت باش. بدون تظاهر، بدون دورنگی
همه چی که دلیل نداره، منطق نداره، همه چی علت و معلوم نیست. مگه تا حالا نشده اتفاقی بیفته و علتش رو ندونی. مثل عاشقی که معشوقی نداره، مثل عشق یک طرفه، عشقی که خدا به بندهاش داره و گاهی اوقات بنده خدا فراموش میکنه…
مثل به وجود آمدن خودت در یک دنیای فناپذیر و رفتن تو به یک جای فنانشدنی. میبینی همه چیز که دلیل نداره فقط کافیه دقت کنی و به زندگیات توجه داشته باشی. تا حالا شده بخوای داد بزنی، بخندی، کسی رو بغل کنی، گلی رو پرپر کنی، گریه کنی، بپری بالا و پایین، برقصی، شاد باشی، ناراحت باشی، بخوای کسی رو بیخودی ببوسی، محبتت گل کنه، یه دفعه بخوای دعا کنی و دلت برای خدا تنگ بشه بدون این که خودت دلیلش رو بدونی. به خودت میگی نمیدونم فقط ندایی میگه این کار رو بکن. اون وقته که دوست داری بلند بشی و کاری رو که دلت میخواد انجام بدی و بعد احساس سبکی و بیوزنی میکنی، انگار جدا از خاک و افلاکی، یه موقعهایی دلت میخواد کاری رو انجام بدی که نمیشه، میخوای کنار اونی زندگی کنی که تو رویاهاته، تو آسمون ستارههای شب رو جمع کنی و موهاتو باهاشون آراسته کنی، تو زمان ورجه وورجه کنی، ذهن دیگران رو بخونی و آینده رو پیشبینی کنی، میدونی نمیشه، میدونی که فقط رویاست، میبینی مگه این رویا دلیل میخواد. بیا این قدر زندگی رو سخت نگیریم این قدر پی علت و معلول نباشیم. گاهی به خاطر چیزهای ساده از خیلی زیباییها میگذریم و میگیم کاری که میکنیم دلیل داره یا منطقیه و یا با عقل جور در میآد.
نگاه کن، قشنگتر ببین، واضحتر و شفافتر ببین، حتی طبیعت هم گاهی اوقات خسته میشه و میبینی که تو تابستون برف میآد یا برگها زرد میشن، گلهایی که باید در تابستون رشد کنند، تو برفهای سفید جوونه میزنند. طبیعت هم خسته میشه و بدون دلیل عمل میکنه، کاری که احساسش میگه انجام میده، گلهای وحشیاش رو دوست داره زرد بکنه، قرمز یا نارنجی بکنه. همینه که زیباش میکنه. بیا مثل طبیعت باش، خطر کن همینه که زندگی رو جالب میکنه. ریسک کن و به دنبال رویاهات برو حتی اگر میدونی که پیروز نمیشی و یا غیرممکنه. ولی اون وقت احساس رضایت میکنی چون میدونی که تلاشت رو کردی و برای عقیدههات جنگیدی و آسون از دستشون ندادی، چون آسون به دستشون نیاوردی.
بیا خودت باش، خود خودت باش. بدون تظاهر، بدون دورنگی، بیا با خودت با زندگیات صادق باش و به خاطر دیگران، وجود متعالی خودت رو ترک نکن. خودت باش تا بدونی چه کسی تو رو به خاطر خودت میخواد. دروغ نگو و نقاط ضعف رو با تلقین زیاد نکن تو، آره تو میتونی پرستو باشی و سفر کنی، خورشید باشی بتابی، بارون باشی بباری، رود باشی جاری بشی و انسان باشی و رشد کنی و اگر به وجود خودت پی ببری و اون ظاهر ساختگی، اون نقابی که خودت ساختی رو بذاری کنار و نقاب خدادادیات رو، رو کنی اون وقت میدونی زیر نقاب ساختگی چیه؟
کسی که همه چیز رو فتح میکنه، قلبهای شکسته رو و اشکهای ریخته شده رو، گلهای پرپر شده محبت و زیبایی و وجود الهی رو فتح میکنه. اما تظاهرات تو باعث شده کسانی تو رو بخوان که به خاطر شخصیت ساختگیات دورت جمع شدند و نمیدونی و سرگردونی که قلب کدوم رو فتح کنی. گاهی اوقات دوست داری برگردی به خودت، اون وقته که همه ترکت میکنند و تو احساس شکست میکنی و میگی چرا خودم نبودم و مجبوری زندگی رو از صفر شروع کنی. بیا مثل گلهای قالی یک دست، یک رنگ و ثابت باشیم. برگرد، بیشتر از این تو این راه ساختگی قدم برندار اون وقت راه برگشت سختتر میشه. رویاهات رو هدف قرار بده و دنبالشون کن تا پوچی رو حس نکنی. افکارت رو در نظر داشته باش و با آنها همراه شو و ببین با عجیبترین و پیچیدهترین قصهای که در عمرت طی کردهای میتونی جای خالی تظاهر رو با “خودت بودن”، پر کنی. میدونی که کلمات قدرت تغییر آینده و عوض کردن دنیا و زندگیات رو دارند. پس با این جمله دنیای تظاهرت رو تغییر بده. باید خودت باشی تا در این مسیر پرپیچ و خم و طولانی پشیمون نشی.
منبع : ریاضی صد
🙂
عالی
ممنون آسیه و نگین