مصاحبه جذاب ریاضی صد با “یک کنکوری با اراده پولادین”
مصاحبه جذاب ریاضی صد با “یک کنکوری با اراده پولادین”
.
– ریاضی ۱۰۰ : سلام ؛ خودتونو معرفی میکنین؟
سلام؛ محسن سلیمی ام متولد ۶/۴/۱۳۵۷ یعنی الان ۳۷ سالمه! اهل اصفهانم و مجرد و دانشجوی پزشکی شهرکرد ورودی بهمن ۹۱ !
– – ریاضی ۱۰۰: خب مستقیم میریم سر اصل مطلب تعریف کنین از دیپلمتون به اینور ! از ۱۸ سالگیتون؟
من سال ۷۵ دیپلم تجربی گرفتم ، کلاسمون ۱۸ نفر بودیم . من جزو شاگردهای اول دوم کلاس بودم همیشه . سال چهارم یه مشکلی پیش اومد نتونستم کنکور رو بخونم .
– – ریاضی ۱۰۰: برامون تعریف میکنین چی شد ؟
سال کنکورم بود ک دچار یه بیماری خونی سختی شدم . کاهش سطح پلاکت خون . یه بیماری خطرناک و تقریبا کشنده . آبان ماه بود که دیگه تو بیمارستان بستری شدم تا اواسط اسفند . اواسظ اسفند مرخص شدم . شرایطم بهم ریخته بود . بعدش شرایطم به گونه ای بود که فقط میتونستم همون سال کنکور بدم . با هرسختی ای که بود چندماهه باقیمانده رو خوندم و اقتصاد دانشگاه اصفهان قبول شدم .
– – ریاضی ۱۰۰: همکلاسیاتون چطور ؟
حدود ۱۴ نفر از ۱۸ نفر کلاسمون رشته های تاپ پزشکی و دندون و دارو اوردن . این خیلی منو آزار میداد که بچه هایی که از من پائین تر بودن همه رشته های تاپ قبول شدن و اونوقت من در حسرت رسیدن به هدفم وارد رشته ای شدم که هیچ علاقه ای بهش نداشتم . شبانه روز به هدفم فکر میکردم … پزشکی ..
– – ریاضی ۱۰۰: – خب بعدش چی شد . رفتین دانشگاه ؟
اره دیگه . سال ۱۳۸۰ هم از دانشگاه با مدرک لیسانس فارغ التحصیل شدم . همون سال با اصرار خانواده تو ازمون استخدامی یانک ثبت نام کردم .
– – ریاضی ۱۰۰: اِ جه خوب! پس کارمند بانک شدید؟!
نه بابا . این قصه سر دراز دارد! من تو ثبت نام اولیه پذیرفته شدم و تقریبا کارم درست شد و برای مصاحبه نهایی منو دعوت کردن . ولی برام خیلی ناخوشایند بود من نه علاقه ای به کار دولتی داشتم و نه علاقه به کار تو بانک و حسابداری! ولی به اصرار خانواده و بازور و اکراه رفتم برای مصاحبه . رسیدم به خیابونی که بانک اونجا بود . ولی …من راهمو کج کردم! رفتم نقش جهان یه کله پزی بود یه کله پاچه زدم!(ناگفته نمونه اقای سلیمی هیکل خوبی دارن! حالا نگیم چاقن!!) و ظهر ک شد رفتم خونه و با ناراحتی گفتم رد شدم از مصاحبه!! :)) به همین راحتی!
– – ریاضی ۱۰۰: افرین! :دی حالا چی شد اقا محسن با لیسانس اقتصاد، سر از تراشکاری پدر در اُورد؟!
بعد این قضیه بانک دیگه تصمیم گرفتم یه کاری بکنم . رفتم پیش پدرم کارگاه تراشکاری داشتن . بعد چند سال هم پدرم بازنشست شدن و من شدم سرپرست کاراگاه و با داداشم کارگاه رو میچرخوندیم
– – ریاضی ۱۰۰: پس یعنی فکرا و هدفا هیچی ؟
نه! مگه الکیه !! من با اینکه شدیدا مشغول کار بودم،ولی اون فکرها و هدفام همیشه گوشه ذهنم بود . همیشه دنبال یه موقعیت میگشتم برم دنبالشون . این داستان ادامه پیدا کرد تا اوخر سال ۸۹ دیگه واقعا تصمیم گرفتم یه کاری بکنم . برای همین رفتم پیش یه مشاور درسی و ماجرا رو گفتم . حدود ۲ ماهی فقط به من مشاوره میداد که باید چه کارایی بکنم تو این مدت .
– – ریاضی ۱۰۰: حالا چی شد بعد ااینهمه مدت؟
من همیشه گوشه ذهنم بود این کارو بکنم ولی خب از یه طرف موقعیتش پیش نیومده بود هم از نظر زمانی و هم از نظر موقعیت شغلیم.از یه طرفم کم و زیاد خبرهایی از همسنا و همکلاسیای سابقم بهم میرسید که فلانی تخصص قلب قبول شده فلانی مطب زده و … .
— ریاضی ۱۰۰: خب استارت کارو از کی زدین؟کارگاه چی شد؟
دیگه بعد سیزده بدر ۹۰ بود که تصمیم گرفتم شروع کنم . کارگاه هم حدود ۱۰-۱۲ نفر کارگر زیر دستم بودن باداداشم صحبت کردم و تمام مسئولیت های کارگاه رو بهش واگذار کردم . یعنی به طور رسمی کارو تعطیل کردم . خطمو از گوشیم در اوردم و تمام راه های ارتباطی رو قطع کردم و از صفر شروع کردم .
– – ریاضی ۱۰۰: خب واقعا سخت نبود بعد ۱۵ سال ؟ تغییر کتابها رو چیکار کردین؟
اصلا من یه درصدم به این چیزا فکر نمیکردم . من یه راهی رو انتخاب کرده بودم که باید میرفتم . به هیچی هم فکر نمیکردم . تقریبا کتابها کاملا تغییر کرده بودن ولی برای من مهم نبود . چون من بایددددد این راهو میرفتم با هرسختی.
– – ریاضی ۱۰۰: کلاس کنکور و اینا! هم رفتین؟ کلاس خصوصی ؟ کتابهای کمک درسی چی؟
کلاس کنکور زیست رفتم و ریاضی که اه نمیرفتمم زیاد فرقی نمیکرد !! استاد خصوصی هم نه . کتابهای کمک درسی هم اره ولی کتاب درسی در اولویت بود .
– – ریاضی ۱۰۰: آزمون هم میرفتین؟ میانگین ترازتون ؟
اره کانون میرفتم . حدود ۷۰۰۰ (عکس العمل من اینجا :واقعااااااا ؟!)
— ریاضی ۱۰۰: واقعا کارتون سخت بوده . از ساعت مطالعتون بگین؟
از ۴-۵ ساعت تو روز شروع کردم و بعد چند وقت به بالای ۱۰ ساعت رسوندمش .البته این نکته هم بود که من غیر از درس تمام فعالیتهامو کنسل کرده بودم فقط روزی ۱ ساعت ورزش میکردم برای اینکه منفعل نباشم . این روند به خوبی ادامه پیدا کرد تا کنکور . البته ۴٫۵ روز قبل کنکور
– – ریاضی ۱۰۰: چرااا ۴٫۵ روز تا کنکور ؟! اتفاقی افتاد مگه ؟
آره متاسفانه، ۴٫۵ روز قبل از کنکور بود که یه مشکل مالی بزرگی برای کارگاه پیش اومد . داداشم یه چک داده بود دست مشتری برای تاریخ ۵ تیر که پول نشده بود . داداشم اومد در خونه گفت وضعیت اینجوریه . من زنگ زدم به این مشتریه گفتم من یه سه چهار روزی مشکل دارم جان ماااااادرت(اینو بکشین حتما!!) به من مهلت بده و بعدش خودم میام دو دستی پولو تقدیمت میکنم . از خر شیطون پائین نیومد که نیومد .و متاسفانه ۴٫۵ روز قبل کنکورم رو هوا بود . تمام تمرکز و انرژیم از بین رفت . مجبور شدم تو این مدت فرس ماژور یه سفر تهران داشته باشم برای جور کردن پول . من واقعا برای کنکور خیلی زحمت کشیده بودم و این مشکل کارمو یه کم خراب کرد باید رتبه بهتری می اوردم
– – ریاضی ۱۰۰: خب حالا وقتشه بریم سراغ کنکورتون . سوالا سخت بودن ؟ نسبت به کنکور خودتون چطور؟
کنکور نسبت به کنکورسال ۷۵ واقعا سختر شده بود . زمان ما با یه بار خوندن کتاب زیست میشد سوالا رو جواب داد . الان و جوابها خودشون هرکدوم یه جمله یه خطی ان . ولی خب سختیشم برای همه هست .
– – ریاضی ۱۰۰: خب پیش بینی میکردین رتبتون چند بشه؟ رتبتون چند شد ؟ منطقه چند؟
من خودم برای زیر ۱۰۰۰ نلاش میکردم . رتبم شد ۱۴۳۰ منطقه ۲ (بابا ایوووول داره ها!! )
– – ریاضی ۱۰۰: واقعا ؟!! پس چرا پزشکی شهرکرد ؟اونم بهمن . جاهای بهتری هم قبول میشدین
آره تو انتخاب رشته هم بدشانسی اوردم و اشتباه کردم . در مورد شهرهای دیگه که گفتم بخاطر شرایط شغلیم باید اصفهان میموندم که نشد و نزدیک ترین گزینه بعدی شهرکرد بود . در مورد ورودی بهمن هم تو دفترجه اگه دقت کرده باشین کد بهمن اول بعد کد مهر! منم به ترتیب وارد کردم بعدش فهمیدم وگرنه من به راحتی نیمسال اول قبول میشدم
– – ریاضی ۱۰۰: وای چه بد! درصدهاتون یادتونه؟!
اره تقریبا .زیست ۷۹/ شیمی ۷۷ / فیزیک ۴۰تا ۵۵ /عربی ۶۷ /معارف ۷۰ / ادبیات۴۰ /زبان ۴۲ /زمین ۴-
(ناگفته نمونه اقای سلیمی درصد ریاضیشون رو یادشون رفت بگن منم یادم رفت بپرسم!!)
– – ریاضی ۱۰۰: خب میریم سراغ اصلیترین سوال . چرا پزشکی؟!
ببینین من از اول هدفم پزشکی بود و همیشه این هدف گوشه ذهنم بود و واقعا به این رشته علاقه داشتم و نمیتونستم علاقمو نادیده بگیرم . من بایدددددددددد میومدم این رشته . (دقیقا باید رو اینجوری میگفتنا!)
– – ریاضی ۱۰۰: فکر نمیکنین یه کم دیره؟! الان هم سناتون تخصصشونم تموم شده
نه اصلااااا، عموی خودم توی ۴۵ سالگی تازه لیسانسشو گرفت ولی الان استاد تمام دانشگاه اصفهانه .(پس قضیه ژنتیکه!!)
– – ریاضی ۱۰۰: البته با این اراده ای که شما دارین هیچ وقت دیر نیست! راسی حامی شما کی بود ؟
نه والا . خانوادم که اصن نمیدونستن!
– – ریاضی ۱۰۰: ناامید هم شدین تو این یه سال و خورده ای؟ چی باعث میشد دوباره با انرژی ادامه بدین
بله . خستگی و ناامیدی تو این راه عادیه.
– – ریاضی ۱۰۰: هدف بعدیتون چیه ان شالله ؟
اگر سنم قد بده(با خنده) ایشالا تخصص ارتوپد (بعلههه چه تخصص سختی هم میخوان قبول شن باز کار خودشونه!)
– – ریاضی ۱۰۰: نه بابا . پزشکایی که ما میبینیم ۸۰-۹۰ سالشونه و حاضر نیستن دست از پول جمع کردن بکشن!! نظرتون چیه؟
شاید باورتون نشه ولی خدا شاهده یک اپسیلون درصد هم به بحث درآمدی این رشته ای که اومدم فکر نمیکنم . هیچی . چون دیدگاهم تو زندگی جوریه که زیاد اهل زرق و برق نیستم و به یه زندگی معمولی راضیم . بنظر من اگه کسی میخواد با پزشکی پول در بیاره راههای اسونتری هست. همین ۹-۱۰ سالی که برای عمومی وقت میذاره بره یه کاری رو یادبگیره که راحت بعد ۱۰ سال بتونه ماهی ۱۰ میلیون در بیاره. من از نظر مالی زندگیم خوب بود دلیلی نداشت بیام پزشکی و این راه طولانی رو برای پول طی کنم
– – ریاضی ۱۰۰: خب پس میدونین تو این ۷ سال راه سختی رو در پیش داریم؟
ببینین یه حرفی پدر من میزنه . بهم میگه سعی کن اگه میخوای رفته گر هم بشی سعی کن بهترین رفته گر باشی .هرکاری که داری انجام میدی سعی کن به بهترین نحو ممکن انجام بدی .احتمالا شنیدین میگن طرف آدم باحالیه! تا حالا فکر کردین برای چی بهش میگن باحال؟میدونین چرا؟
چون نه نگران آینده هست و نه به گذشته اش فکر میکنه .الان رو در می یابه .میبینه الان باید چیکار کنه . بهترین استفاده رو از حالش میبره . برای همین میگن با حاله .بعد میدونین چه اتفاقی میوفته؟ بعد ۱۰ سال برمیگرده به گذشته اش نگاه میکنه بهترین گذشته رو داشته . درسته؟ پس سعی کن با – « حال » جلو بری . الانم وظیفه ما درس خوندنه . اینکه حالا ۱۰ سال دیگه چی میشه و کار هست نیست و اینا فقط باعث میشه از زندگیتون لذت نبرید
– ریاضی ۱۰۰ : خیلی قشنگ بود حرفاتون . خب از دانشگاه بگین! بچه های کلاس
در مورد خوابگاه ه خداروشکر سوئیتم خوبه .ولی در مورد دانشگاه و بچه های کلاس خیلی زوده اظهار نظر کنم چون من دارم از یه منظردیگه نگاه میکنم . ولی خب بچه ها یه حریمی قائلن برای من ولی من سعی میکنم باهاشون راحت باشم و برخوردم جوری باشه که اونام بامن احساس راحتی کنن .اخلاقمم جوریه شرایط سنی برام مهم نیست
– – ریاضی ۱۰۰: خب حرف آخر ! توصیه تون به بچه ها مخصوصا کنکوریهای عزیز چیه؟
بنظر من مشکلی که الان بیش از ۹۰ درصد از جوونا دارن اینه که هدف ندارن . برای خودشون تعریف نکردن میخوان چیکار کنن .ازشون میخوام تو زندگی هدف داشته باشن.الان اگه نظر سنجی کنین از کلاس هدف بچه ها چیه از اومدن به پزشکی که تو کلاس ما اینکارو کردن یکی میگفت مامانم دوست داشته دکتر شه نشده من بجاش اومدم دکتر شم .بابام گفته همه ما مهندسیم تو دکتر شو .دختر خالم پزشکی قبول شده میخواستم کم نیارم اومدم پزشکی و …
ازشون میخوام هدف داشته باشن … یه هدف مشخص و روشن…
– – ریاضی ۱۰۰: ااااا..ماهم دقیقا همین کارو کردیم توکلاس و جوابهای خنده داری شنیدیم! (اینجا بود که کم کم داشت بازی رئال و منچستر شروع میشد )ازشون بخاطر لطفی که کردن تشکر کردیم و بعد از نوشیدن چای! رفع زحمت کردیم
منبع : ریاضی صد