سلام استاد …یسری از مطالب و خوندم دیدم ک شما چقدر فرق دارید با بقیه. حرفاتون دلی هست و انگار یه قول و قرارایی با خودون داشتین قبلا به هر حال سایتتون فوق العاده است کاربردی با زبان ساده دور از چرندیات ها کلیشه ها خیلی ازتون یاد گرفت.ممنونم از همه زحماتتون.به معنی واقعی کلمه شما یک انسان هستید.
اما یه سوال داشتم خیلی ببخشید ک میپرسم ولی میدونید که چقدر مشکل گسترده و فراگیری هست این خود ارضایی دیدن فیلم های غیر اخلاقی میخواستم یه راهی بزارید جلو پامون هم من هم هر کسی که گرفتار این موضوعه مرسی.
سلام آقای دلیجه عزیز
واقعا خوشحالم وقتی میبینم با این همه تلاش به جایگاهی که دوست داشتید رسیدید. من هم مثل شما از بچگی مثل یه مرد کار کردم یادمه تابستان که میشد میرفتم روستا تا با کارگری در زمین کشاورزی یه پولی برای هزینه های خودم جمع کنم .ولی برای من کسی مشوقم نبود نه پدرم نه مادرم.من با علاقه خاصی که به درس داشتم ادامه دادم من تا راهنمایی جز نفرات برتر بودم بعد از اون نتونستم خودم بالا بکشم قبول میشدم ولی نمره خوبی نداشتم چون مشکلاتمون خیلی زیاد شده بود. برای اینکه پدرم منو وادار به ازدواج نکنه حتی موقع دانشگاه هم تو شهرک صنعتی کار میکردم تو قسمت بسته بندی و چون شهرمون بد میدونستن دختر تو شهرک کارکنه برگشتنی صورت خودمو زیاد نشون نمیدادم تا کسی ندونه من کی هستم شب هم که به خانه برمیگشتم مامانم چون میگرن داشت و زود چراغ خاموش میکرد و چون خونمون کوچیک بود نمیتونستم درس بخونم ولی باز از علاقه ام از درس کم نمیشد.حتی بعد ازدواج هم ادامه تحصیل دادم با اینکه دو تا پسر داشتم عروس اخری بودم و با پدر و مادر شوهرم پیرم زندگی میکردم و نمی خواستم بهانه به خانواده شوهرم بدم صبح زود نهار خانواده امده میکردم بعد ۷ دانشگاه میرفتم موقع برگشت هم با کوهی از ظرف ها روبرو میشدم ولی هرگز خودمو نباختم این اواخر که پدر شوهرم عمل قلب باز شده بود و مادرشوهرم هم سکته مغزی کرده بود و فلج شده بود کم کم داشتم نا امید میشدم آزمون زیادی داده بودم ولی نمی دونم چرا تو مصاحبه رد میشدم .یه بار رفتم ثبت احوال شهرمون تا اسمم عوض کنم یادمه اقایی که اونجا کار میکرد گفت خانم اگه با عوض کردن اسمت اگه میخوای شاغل بشی همون بهتر که شاغل نشی.همون لحظه انصراف دادم و برگشتم خونه دوباره تلاش کردم .یادمه جاری هام همیشه بهم میگفتن سنجش باید به تو دلش بسوزه آخه این همه پول خرج آزمون استخدامی کردی و بیاد تو رو استخدام کنه و میخندیدن. اما بلاخره تو آخرین سال حق شرکت در آزمون های استخدامی در تهران موفق شدم استخدام بشم اونم جایی که جز اولین نفرات قبولی هستم به عنوان یه خانم ترکمن و جایی که الان هستم اولین خانم ترکمنی هستم که تونسته پاشو بزاره اونجا. خیلی خوشحالم بلاخره تونستم به یه جایگاهی برسم که مایه افتخار پدر و مادرم و همسرم و خانواده همسرم شدم. و حالا تمام تلاشم اینکه که رده های بالاتر شغلی برسم تا با دست پر برگردم به شهرم
سلام. خیلی خوشحال شدم از داستانی که تعریف کردید و اراده ای که داشتید.
این محدودیت های نژادی و نامی هم برطرف میشه و دنیای شایسته سالاری خواهیم داشت.
میبینی که هیچ چیزی نمیتونه مانع اراده ی قوی بشه؟ ادامه بده به مسیرت. منم ادامه میدم. ببخشید که نتونستم در زمان مناسب جوابتون رو بدم.
تلگرام میتونی پیام بدی و عضو کانالم بشی.
@riazi100_ir
@riazi100
سلام استاد …یسری از مطالب و خوندم دیدم ک شما چقدر فرق دارید با بقیه. حرفاتون دلی هست و انگار یه قول و قرارایی با خودون داشتین قبلا به هر حال سایتتون فوق العاده است کاربردی با زبان ساده دور از چرندیات ها کلیشه ها خیلی ازتون یاد گرفت.ممنونم از همه زحماتتون.به معنی واقعی کلمه شما یک انسان هستید.
اما یه سوال داشتم خیلی ببخشید ک میپرسم ولی میدونید که چقدر مشکل گسترده و فراگیری هست این خود ارضایی دیدن فیلم های غیر اخلاقی میخواستم یه راهی بزارید جلو پامون هم من هم هر کسی که گرفتار این موضوعه مرسی.
سلام حامد بگید بهم. ممنون نظر لطف تان هست.
شرمنده قسمت دوم نظرتون درچارچوب تخصص من نیست.
سلام آقای دلیجه عزیز
واقعا خوشحالم وقتی میبینم با این همه تلاش به جایگاهی که دوست داشتید رسیدید. من هم مثل شما از بچگی مثل یه مرد کار کردم یادمه تابستان که میشد میرفتم روستا تا با کارگری در زمین کشاورزی یه پولی برای هزینه های خودم جمع کنم .ولی برای من کسی مشوقم نبود نه پدرم نه مادرم.من با علاقه خاصی که به درس داشتم ادامه دادم من تا راهنمایی جز نفرات برتر بودم بعد از اون نتونستم خودم بالا بکشم قبول میشدم ولی نمره خوبی نداشتم چون مشکلاتمون خیلی زیاد شده بود. برای اینکه پدرم منو وادار به ازدواج نکنه حتی موقع دانشگاه هم تو شهرک صنعتی کار میکردم تو قسمت بسته بندی و چون شهرمون بد میدونستن دختر تو شهرک کارکنه برگشتنی صورت خودمو زیاد نشون نمیدادم تا کسی ندونه من کی هستم شب هم که به خانه برمیگشتم مامانم چون میگرن داشت و زود چراغ خاموش میکرد و چون خونمون کوچیک بود نمیتونستم درس بخونم ولی باز از علاقه ام از درس کم نمیشد.حتی بعد ازدواج هم ادامه تحصیل دادم با اینکه دو تا پسر داشتم عروس اخری بودم و با پدر و مادر شوهرم پیرم زندگی میکردم و نمی خواستم بهانه به خانواده شوهرم بدم صبح زود نهار خانواده امده میکردم بعد ۷ دانشگاه میرفتم موقع برگشت هم با کوهی از ظرف ها روبرو میشدم ولی هرگز خودمو نباختم این اواخر که پدر شوهرم عمل قلب باز شده بود و مادرشوهرم هم سکته مغزی کرده بود و فلج شده بود کم کم داشتم نا امید میشدم آزمون زیادی داده بودم ولی نمی دونم چرا تو مصاحبه رد میشدم .یه بار رفتم ثبت احوال شهرمون تا اسمم عوض کنم یادمه اقایی که اونجا کار میکرد گفت خانم اگه با عوض کردن اسمت اگه میخوای شاغل بشی همون بهتر که شاغل نشی.همون لحظه انصراف دادم و برگشتم خونه دوباره تلاش کردم .یادمه جاری هام همیشه بهم میگفتن سنجش باید به تو دلش بسوزه آخه این همه پول خرج آزمون استخدامی کردی و بیاد تو رو استخدام کنه و میخندیدن. اما بلاخره تو آخرین سال حق شرکت در آزمون های استخدامی در تهران موفق شدم استخدام بشم اونم جایی که جز اولین نفرات قبولی هستم به عنوان یه خانم ترکمن و جایی که الان هستم اولین خانم ترکمنی هستم که تونسته پاشو بزاره اونجا. خیلی خوشحالم بلاخره تونستم به یه جایگاهی برسم که مایه افتخار پدر و مادرم و همسرم و خانواده همسرم شدم. و حالا تمام تلاشم اینکه که رده های بالاتر شغلی برسم تا با دست پر برگردم به شهرم
سلام. خیلی خوشحال شدم از داستانی که تعریف کردید و اراده ای که داشتید.
این محدودیت های نژادی و نامی هم برطرف میشه و دنیای شایسته سالاری خواهیم داشت.
میبینی که هیچ چیزی نمیتونه مانع اراده ی قوی بشه؟ ادامه بده به مسیرت. منم ادامه میدم. ببخشید که نتونستم در زمان مناسب جوابتون رو بدم.
تلگرام میتونی پیام بدی و عضو کانالم بشی.
@riazi100_ir
@riazi100