مردی تخم عقابی پیدا کرد و آن را در لانه مرغی گذاشت عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آنها بزرگ شد . در تمام زندگیش او همان کارهایی را انجام داد که مرغ ها میکردند و قد قد میکرد و گاهی هم با دست پا زدن بسیار کمی در هوا پرواز میکرد .
سالها گذشت و عقاب پیر شد . روزی پرنده ی با عظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید . او با شکوه تمام ، با یک حرکت ناچیز بالهای طلاییش ، بر خلاف جریان شدید باد پرواز میکرد.
عقاب پیر بهت زده نگاهش کرد و پرسید : این کیست؟
همسایه اش پاسخ داد : این عقاب است . سلطان پرندگان. او متعلق به آسمان است و ما زمینی هستیم.
عقاب پیر مثل مرغ زندگی کرد و مثل مرغ مرد. زیرا فکر میکرد مرغ است.
“ما میتوانیم همان باشیم که آرزویش را داریم پس توانایی هایمان را کوچک نشماریم.”
اکثر والدین برای ماها مرغ هستند.
بعضی ازآشنایان و دوستان برای شما مرغ هستند.
خود را از محیط مرغی جدا کنید و مانند عقاب پرواز کنید.
جاده ی موفقیت،جاده ی خلوتی است
پرواز عقاب قبل از شروع بازی در لیگ هلند
منبع : ریاضی صد
مهندس حامد دلیجه
خیلی خوب بود
ممنون
بعله