دی وی دی افزایش تراز هزار دی یک روز
خانه » مشاوره » مطالب انگیزشی » متن انگیزشی رویاهای کودکی حامد دلیجه
کانال تلگرام ریاضی 100

متن انگیزشی رویاهای کودکی حامد دلیجه

سلام به کنکوری ها و دانش آموزان کهکشانی

سایت ریاضی صد

حالت خوبه ؟؟؟ در ریاضی صد ما به فکر رویاهای بچگی شما هستیم. وقتی  بزرگ میشین محدودیت هات زیاد میشن و اون زندگی فانتزی کودکی را کم کم فراموش میکنین. یادمه وقتی بچه بودم کارتون می دیدم و میخواستم مثل اونها پرواز کنم. یک برنامه کودکی می دیدم نیلز بود. نیلز یک غاز داشت سوار اون میشد و هرجا که میرفت پرواز می کرد. نیلز میتونست کوچیک و بزرگ بشه. یبار به دست های خودم چوب و پلاستیک و… وصل کردم و روی دیوار حیاط خونمون رفتم. فکر کنم حدود ۸ سالم بود. شروع کردم به بال زدن و سریع سریع بال زدم و خودم را ول کردم از روی دیوار. نتیجه رو خودتون پیش بینی کردین حتما. آره حامد کوچولو کف این کره ی خاکی هست. گوررپ خورده زمین. بغض گلومو گرفته بود ولی گریه نکردم..

رویای پرواز

من یک غاز داشتم وقتی بچه بودم. یکی یدونه بود. مامان نداشت. از بچگی من بودم و اون. همیشه فکر می کرد من مامانشم و من رو دنبال می کرد. منم خیلی حال می کردم. الان یکمی بغض گلومو گرفته. غاز سرما و آب را دوست داره. وقتی هوا سرد می شد و بارون می بارید غاز رو میاوردم اتاق(اونموقع نمیدونستم با سرما حال میکنه). دوتایی زیر پتو می رفتیم. نمیخواستم سردش بشه. همینجوری غاز من بزرگ شد و بزرگ شد. غازها وقتی کوچیک هستند رنگشون زرد هست. وقتی نوجوان میشن رنگشون خاکستری میشه. وقتی هم بزرگ میشن رنگشون سفید میشه. یک همسایه داشتیم که مازندرانی بود. به دلیل مشکلاتی که داشتند سمت ما اومده بودند. مامان من(حامد دلیجه) خیلی باهاش خوب بود. اسم خانوم شهربانو بود. ما بهش می گفتیم خاله شهربانو. زمانی که شهربانو میخواست از محل ما بره مامانم غازمو به عنوان یادگاری بهش داد. من خیلی گریه کردم. هرچی گفتم بهش نده گوش نکرد. آخه حاصل رویاهای من از کارتون نیلز بود.

 

الان دیگه گریم کردم واقعا (۹شهریور۹۴ وقتی داشتم می نوشتم) . منم دوست داشتم باهاش پرواز کنم. آخه با دست خودم که نتونسته بودم و زمین خورده بودم.

غاز کوچک و بزرگ

کم کم حامد بزرگ شد. محیط بیرون را دید. سریال ها و فیلم های واقعی تر را دید. رفتارهای بزرگترها را دید. دیدم آن ها خیلی خیلی محدودیت دارند. به خیلی از چیزهایی که من فکر می کنم فکر نمی کنند

پی نوشت : سال (۹۲) دستگاه جوجه کشی خریدم که توانایی این رو داره ۲۲۰ جوجه غاز رو دربیاره و با کلی ذوق و تلاش توش ۲۲۰ تخم غاز گذاشتم بعدا داستانشو میگم.

بزرگترها خوب یا بد تو زندگی بچه ها میان و رویاهاشون را میکشن. الان میدونم با غاز نمیشه پرواز کرد. ولی اون زمان خیلی خیلی غصه خورده بودم. بزرگتر ها به ما یاد میدن زندگی خیلی محدودیت ها داره. کبوتر هم داشتم.کبوتر هام داستان های زیادی دارند و اگر خوشتون بیاد بعدا داستان های کبوترهام را هم می نویسم.
تیکه هایی از برنامه ی کودکی نیلز
دانلود ویدیو
 

حالت خوبه  برادر ؟ خواهر ؟؟  همه میگن بی کلاس بازی در نیار تو سایتت. و متن های اینجوری ننویس. من خوشم نمیاد الکی کلاس بیام. این عکس بالای سایتم که با کت هستم منو اذیت میکنه. دوست دارم راحت باشم. من کسی نیستم تو این جهان (بیرون زمین). من فوقش ۶۰ سال دیگه توسط باکتری ها تجزیه میشم. کو اون جوونهایی که ۱۰۰۰ سال پیش داشتن حال می کردن و شاد بودند و……

آخرش که میمیریم. ولی یک چیز میگم خوب گوش کن. ببینید بچه ها من دوست ندارم حرف تکراری بزنم و همه ی حرفهام حاصل تفکرات خودمه. آخرش میمیریم و تلاش نکنیم؟؟ من با خودم اینجوری کنار اومدم که:

فرض کنید یک سنگ هستید. هیچ احساس و درکی نسبت به وجود و بودن نداره. فرض کنید خدا به مدت ۱۰ ثانیه به سنگ گوش و درک میده و بهش میگه آهای سنگ میخوای وجود پیدا کنی ؟؟ سنگ میگه هااا ؟؟ چه وگویی ؟؟ خدا هم میگه ببین وجود یعنی احساس و درک کردن و تولیدمثل کردن و نوشیدن و گشت و گذار و خنده  و..

سنگ میگه : مای… اه مای گااددد،  اه مای گاااد ، ف، خدااااا منم میخوااااااااااممم. خدا میگه یک روز میخوایی ؟؟ سنگ هم میگه مرسیییییییییییییی. حالا تو ۷۰ سال بهت فرصت داده شده. ۷۰ سال فرصت داده شده تا زندگی کنی و حال کنی. زندگی یک رودی هست که تو قرار است ۲-۳ کیلومتری با این رود حرکت کنی و لذت ببری و پیشرفت کنی. در واقع مرگ همیشگی هست و زندگی مانند ویروسی مرگ را مختل کرده. اگر بصورت سیستمی به دنیا نگاه کنی در واقع تو نمیمیری. تو نسل خودت و نسل بشر و تکنولوژی را داری منتقل میکنی به آینده ها/ ولی با جسمی و شکلی دیگر خودشان را نشان می دهند. اگر یک فردی از سیاره ی دیگه بیاد نبودن تو را حس نمیکنه و یک جاهایی را به خاطر وجود تو خواهد دانست. حالا اگر فرصتش شد بعدا در مورد زنده شدن و خواب دیدن و سفر به گدشته و سیاهچاله و نظریه ریسمان و.. حرف میزنیم 

زندگی و رودخانه

من زندگی تو را درک میکنم. اگه نوجوان هستی و یکارهایی میکنی اون کارها طبیعی هست و مشکلی نداره. بیولوژی بدنت هست. تو بد نیستی. به موفقیت خودت ادامه بده.

میدونم خیلی خیلی رویاها داری. میخوای پزشک خوبی بشی. میدونم خیلی هاتون مشکلات مالی دارید. تو رویاتون اینه پزشک بشین و از کسایی که پول ندارند پول نگیرید و خیلی ارزون عمل کنید. آخه اون کارگرو یا کشاورز یا کارمندی که یک روز کامل باید جون بکنه و ۴۰ تومان دربیاره. میدونی برای یک عمل ۲-۳ میلیونی چند روز باید زیر آفتاب کار کنه ؟؟  ولی پزشک ها سنگدل میشن. بی احساس میشن. پول نداشته باشی عمل نمی کنن. آخه اونها به دید کالا نگاه میکنن به مریض. آخه مریضی نباشه.ناراحتی قلبی نباشه و.. پزشک بیکار میشه. بدم میاد از شغلی که حیاتش به دوام مریضی ها هست.
اگه دیدی حتما گریه کردی

داستان کوتاه:

در یک برنامه ی تلوزیونی در آمریکا مدیر کارخانه تولید سیگار و مدیر انجمن حمایت از سرطانی ها دعوت شدندو مناظره ای بین آن ها شکل گرفت.

مدیر حمایت از سرطانی ها : آهای مدیر کارخانه سیگار تو با کشتن و بیمار کردن کلی جوون داری پول درمیاری و خانواده و زندگیت اینجوری به شکل کثیف میچرخه.

مدیرکارخانه سیگار: ببین داداش  (فرض کن سیگار دهنشه و دود میده بیرون) ما هم دوست داریم سیگار سرطان زا نباشد. چون اگر سیگار بیماری نیاره فروش ما خیلی بیشتر میشه و خیلی سودمان بیشتر خواهد شد و طبیعی هست ما دوست داریم سیگار سرطان زا نباشه.

ولی اگر سیگار سرطان زا نباشه تو چی میشی این وسط؟؟ تو هویتت زیر سوال میره. تو بیکار و بی مصرف میشی.

من حامد دلیجه بیشتر که فکر میکنم میبینم خیلی از بیماری ها ریشه کن نشدند به علت اینکه پزشک وجود دارد. چون دندون پزشک وجود دارد تو با خیال راحت نوشابه ی بی کیفیت تولید میکنی.

پی نوشت : سیگار چیز خوبی نیست و من هم اصلا سیگار یا قلیون یا هیچ چیز دیگه نمیکشم.

آهنگی که دوران دانشجویی من باهاش معنی گرفت.

 اکثر پزشک ها وقتی مثل شماها کوچولو بودند مثل شما فکر می کردند. ولی چی میشه که وقتی بزرگ میشن عوض میشن ؟؟ ۱۵ سال حیف شدن عمرشان ؟؟ ۱۵ سال شب و روز درس خوندن ؟؟ رتبه ی کنکور خوبی آوردن ؟؟ نمیدونم. تو مهندس هاش هم هست. برای یک پروانه ی خونه و یک امضا باید یکی دو میلیون بگیرن. و اون آدمی که نداره و به عشق بچه هاش و اینکه وارد خونه ی جدید بشن داره براشون خونه میسازه کلی فشار را تحمل میکنه. همه میگن میخورن ما هم میخوریم. ولی یکی باید این چرخه را متوقف کنه. نمیگم من الان به کمال شغلی رسیدم. ولی من الان ۲۴ سال دارم. رتبه ام خوب بود. درصدهام خوب بود.زیاد تلاش کردم. خوش گذرونی زیادی نداشتم. دانشگاه و رشته ی خوبی درس خوندم. حداقل ۱ میلیون نفر من را تو کشور می شناسند. من دوست دارم شروع کننده ی این ایده ها باشم. من دوست دارم به شما کنکوری ها بگم من با گذشت ۶ سال از کنکورم هنوز هم عقاید شما را دارم.  و از شما میخوام هر زمانی که خواستم مثل آدم بزرگ ها باشم به من هشدار بدین. میخوام کوچولو بمونم.

دوست داری بیماری ریشه کن بشه. دوست داری اقتصاد کشور درست بشه. دوست داری صنعت کشور درست بشه. دوست داری شادتر باشیم. بچه ها ماها باید شروع کنیم. نباید از بزرگترها تاثیر بپذیریم. اگر فرزند با بزرگتر ها مخالفت نمی کرد به نظرت بشر پیشرفتی می کرد ؟؟ با همین تقلیدنکردن از والدین بود که اینترنت و هواپیما و برق و ماشین و موبایل و… اختراع شد. اگر قرار بود هرچی بابامامان گفتن چشم بگیم که انسان قرن ۲۱ فرقی با انسان های نخستین نمی کرد. پس ما خودمان را بسیج میکنیم تا کشور و کیفیت زندگی خودمان را بهتر کنیم.

به شهدا فکر کنید. درست یا غلط رفتند جنگیدند. حتی اگر با کلی استدلال به من بگی که شهدا اشتباه کردند بالاخره رفتند و از جانشان مایه گذاشتند. میدونی جون یعنی چی ؟؟؟ به خاطر همان شهید و جانباز و اسیرهست که الان داری درس میخونی و تست میزنی. اونوقت به سهمیه شهدا گیر میدی ؟؟؟ اگر بابای اون نبود که تو مغزی نداشتی که بگی حقت خورده میشه. آهای نامرد. اگر بابای اونی که درسش ضعیف هست نبود که درس تو بهتر از اون نمی شد. چرا درس اون بدتر از تو هست؟؟ چون بوسیله ی باباش و آرامشی که باباش به کشور داد تو درس خوندی. و بوسیله ی همون مشکلاتی که از طرف جنگ به باباش وارد شد اون درسش بد شده. شاید بگی که کسی رو میشناسی که باباش جبهه نرفته ولی درسش هم بده. پیچیده فکر نکن. همینجاش حرفامو قبول کن. منم وقتی کنکور دادم مثل تو فکر می کردم. آخه منم سهمیه ای نیستم. منم مثل شما میگفتم که آره حق من خورده میشه. ولی بزرگتر که شدم و بصورت سیستمی که فکر کردم دیدم نه. من اشتباه می کردم.

پس به خون شهدا فکر کنید و تلاش کنید و درس بخونید. اگر وطنت خراب هم شده دوباره بسازش. دوباره می سازمت وطن. اگرچه با خشت جان خویش. خواهش میکنم به خون شهدا احترام بذار و درستو بخون.
این فیلم در مورد شهیدچمران هست ببینید

 

دانلود ویدیو

من از اون آدم های ریش دار نیستم. من شیش تیغ میزنم. من لی می پوشم. من تی شرت می پوشم. من اصلا نماز نمیخونم.

ولی من وجدان دارم. من انصاف دارم. من کشورمو دوست دارم. وقتی بازی فوتبال یا والیبال در سطح جهانی میبینی خودت میفهمی چقدر این کشور رو دوست داری و قلبت می تپه برای بردن ایران.

اگر بعدها بزرگتر شدین و من هم بزرگتر شدم. دوست دارم برای فکرهای بزرگتر دور هم بشینیم و کیفیت زندگی خود و کل ایران و اصلا کل جهان را بالا ببریم. چه اشکالی داره ؟؟ اشکالی داره  یکی که آدم میکشه را بهش یاد بدی که دیگه نکشه ؟؟

این جمله هم تقدیم به شما ریاضی صدی عزیز که تا اینجا مطلب را خوندی.

بزرگترین اسلحه دنیا اعتقاد به هدفته که باعث میشه حتی از مرگ هم نترسی …

تا اینجاش کلا حرف های من یعنی حامد دلیجه بود. هممشونم راست بود.  برای اینکه آخر این همه مطلب مختلف و پراکنده یک نظمی به حرفهام بدم یک داستانی میذارم براتون.

 

در روزگاران قدیم پادشاهی دستور داد تخته سنگی را وسط جاده ای قرار دهند. سپس خود و افرادش در گوشه ای مخفی شدند تا ببینند آیا کسی آن تخته سنگ را از سر راه برمی دارد یا نه.

عده ای از بازرگانان و افراد مرفه دربار با بی توجهی از کنار تخته سنگ عبور کردند. عده زیادی هم از مردم عادی با دیدن تخته سنگ شاه را ملامت می کردند و او را مقصر می دانستند که چرا جاده ها را آباد نمی کند و به وضعیت آنها رسیدگی نمی کند. اما هیچکس برای برداشتن تخته سنگ از وسط جاده کاری انجام نمی داد. پس از مدتی که افراد زیادی رفت و آمد کردند یک روستایی که بار سبزیجات داشت از راه رسید. آن مرد روستایی به محض اینکه به تخته سنگ رسید بارش را به زمین گذاشت و شروع به هل دادن تخته سنگ کرد تا اینکه بعد از مدتی با زحمت زیاد توانست تخته سنگ را از وسط جاده به کناری بغلتاند.

داستان تخته سنگ

بعد از برداشتن تخته سنگ از وسط جاده مرد روستایی یک کیسه پول درست در جاییکه قبلاً تخته سنگ بود پیدا کرد وقتی مرد روستایی در کیسه را باز کرد با مقدار زیادی سکه های طلا و یک یادداشت مواجه شد که در آن نوشته شده بود: طلاها متعلق به کسی است که تخته سنگ را از سر راه مردم کنار بزند.

مرد روستایی چیزی آموخت که بسیاری از ما در مواجهه با سختی ها متوجه آن نمی شویم.

«هر مانعی که سر راه ما بوجود می آید فرصتی برای پیشرفت در اختیار ما می گذارد .»

اگه تو زندگی با مشکلی برخوردین سعی نکنین از کنار این مشکل رد بشین و خودتون رو به اون راه بزنین .

همیشه به این فکر باشین یکی از قصد این مشکلو سر راهتون قرار داده تا باش بجنگین و از سر راه بر دارنیش تا شما رو به یه چیز با ارزش برسونه .

آرشیو کامل مطالب انگیزشی من

اینجا وبسایت ریاضی ۱۰۰ هست.

و حامد دلیجه اینجاست تا رویاهای خود را فراموش نکنید.

منبع : ریاضی صد

مهندس حامد دلیجه ۹ شهریور ۹۴

۷ نظرات

  1. سلااااااااااااااا:)اااااااااااااااااااااا:)اااااااااااااااااا:)اااااااااااااااااام.خوشحالم از اینکه نفر اول نظرات این پستم.
    من چند روز نت نداشتم دلم برا سایت خودم وخودتون و خودشون کلی تنگ رفته بود.متنتون فوق العاده بود.منم بچه بودم دوست داشتم خلبان بشم.چون دادشم خلبانی میخوند و منم کلی عشق چتر بازی وهلی کوپتر وهواپیما.الانم میرم خونش اولین کاری میکنم لباساشو میپوشم اون عینک خوشگل قاب طلاییشم میزنم به چشمم….
    یه هلی کوپتر داشتم مامانم داد پسر مستاجرمون وقتی میرفتن آخه جواد خیلی چشش دنبال هلی کوپتر من بود-من اونروز خونه نبودم…
    انقد گریه کردم که با خوندن متن شما به یاد اونروز افتادم و بازم گریم گرفت
    درکل خلبانی برام رویا نیست.میدونم درآینده نه چندان دور کاپیتان خوبی میشم.هرجای دنیا که باشم آسمان مال من است.
    ولی آخه دیگه چرا آهنگ ماهسون میذارید؟چه ربطی داشت؟
    میخواین مارو دق بدین؟

    • سلام به سایت خودتون خوش اومدین. ممنون. خیلی برای نوشتنش زحمت کشیدم. خیلیم عالیی… منم خلبانی رو دوست دارم. اتفاقا امروز تو یکی از ادارات بودم با یکی حدود نیم ساعت هم صحبت شدم تو شرکت هواپیمایی کار می کرد. کارش کارشناس جذب سرمایه گذار در بخش هوایی بود. کلی بحث کردیم در مورد مشکلات شرکت های هواپیمایی و اینکه گفت فقط سه جا (تهران و تبریز و مشهد) سود دهی دارند و بقیه در حالت ضرر هستند. بعدش پرسیدم حالا چرا نمیخوان بقیه را بهینه کنن که سوددهی داشته باشه.یا چرا تعطیلش نمیکنن؟ گفتش دولت هواشون را داره و میگه اگر قضیه ای مثل بم رخ بده برای کمک رسانی نیاز داریم. یا خدایی نکرده جنگ بشه و….
      بعدش گفت ما مشکل قطعات داریم. وقتی یک هواپیما خراب میشه میذارنش بخوابه.بعد که دومی خراب شد از هواپیمای خوابیده قطعشو میندازن و بعد مدتی اون اولیه اوراقی میشه برای تعمیر بقیه و…
      در زمان های قدیم ایران می خواست پرواز این منطقه را بدست بگیره ( چون یجوری مرز آسیا و اروپا هست)ولی الان دبی و استانبول اومدن این منطقه را گرفتن و کلی دارن پول میزنن. به همون دلیلی که المپیک تو کشورمون برگزار نمیشه….
      هلوکوپترتون از این کنترلی ها بود یا فقط عروسک بود ؟؟ من دوست دارم از این هواپیماهای کنترلی هم بخرم 🙂
      بابت هلی کوپترتون تسلیت میگم.
      ربط ماهسون به اینجا : اگه دقت کرده باشید در کلیپ ماهسون دختره سرطان میگیره و میمیره. منم داشتم در مورد پزشکی و سرطان بحث می کردم.

  2. بابت متن فوق العاده ایم که برا شهدا گذاشتین مرسی….دمتون گرم.
    من که نبودم.اما مادرم هم سن من بود بچه داشت از اول جوونی شوهرش خونه نبود چون میرفت مرز عراق جنگ.
    شبها وقتی سرش رو میذاشت رو بالش ترس بمباران شدن شهر رو داشت چون نامردا هرشب شهرای مارو میزدن.
    از۲۵سالگی ناراحتی قلب گرفت چون برادرش رو کشتن….
    شبها یک کلاشینکف زیر دستش بود مبادا برادران دموکرات بیان تو خونه و بی دفاع بمونه..
    من سهمیه ندارم.یعنی میتونستم داشته باشم ولی پدرم نگرفت تا رو پای خودمون وایستیم
    اما نوش جونشون هرکی سهمیه داره.چون تو بمباران سردشت نفس خیلیاشون گرفت نفس بچه هاشونم گرفت
    نفس همشون گرم.

    • لطف دارید شما. بله خودم چندین بار خوندم متن رو و خسته نشدم 🙂
      بله میدونم دوران جنگ روزهای سختی بوده و ما نبودیم و مسلما نمیتونیم سختی هاشان را درک کنیم.
      باید الان قدرشون را بدونیم.

  3. دوستون داریم

  4. چ جالب.در مورد خیلییییی از چیزایی ک گفتین منم فک کردم،ینی خیلی فک کردم.همه گفتن بازار کار نداره تا حالا هیییچ کس تو خاواده مون مهندس نشده بود،علیرغم مخالفت همه اما من اومدم ریاضی.میدونید فرق من با شما چیه ؟اینکه من دخترم و محدودیت
    زیادی دارم ،اشتباه نکنید قصد من زدن حرفای کلیشه ای نیس،اما چون افکارم با بقیه دخترا فرق میکرد نمیتونستم باهاشون ارتباط بگیرم،بزرگ شدن تو یه خانواده سنتی و نسبتا مذهبی هم بیشتر باعثش میشد،من نمیتونستم وقتی دخترا راجع ب لباس و مهمونی و این چیزا حرف میزنن بشینم بهشون گوش بدم.البته منم سختی هایی ک شما کشیدین رو نکشیدم.
    مدتها بود منم آرزوهای کودکیمو فراموش کرده بودم اما چن وقت پیش دوباره یادم اومد.ب نظرم رویاهای کودکی خالص ترین و صاذقانه ترین رویاهاست،خود واقعیتو نشون میده،دغدغه پول و اعتبار و هزارتا کوفت و زهرمار دیگه رو نداری و اما….
    راجع ب خدا…مسلما بزرگ شدن تو یه خانواده مذهبی و پس از مدتی نمازو ول کردن سرزنش های زیادی داره،اما من بیشتر عارفم تا زاهد،شاید در آینده ای نه چندان دور بازم نمازو شروع کنم و بهتر از قبل بخونم،درسته الان نماز نمیخونم اما ازین بابت احساس خوبی ندارم.فقط چیزی ک هست اینه ک برای من خدایی هست و نیازی ب اثباتش ب هیچ کس ندارم
    خوشحالم ک افکارتونو راحت ابراز میکنین…زمونه ای شده ک معمولا مردم فک نمیکنن،اگرم فک کنن ابراز نمیکنن(نمونه اش خود من) بسه دیگه زیاد حرف زدم،،،،،،،گار ما شاید این است/ک میان گل نیلوفرو قرن/پی آواز حقیقت بدویم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *